...
خیره در نگاه تو خماری چشمان من
و ز آغوش تو نم نم لذت می بارید بر جان من
دست نوازشم در دست اندام تو بود
وحشی احساس من رام تو بود
...
...
خیره در نگاه تو خماری چشمان من
و ز آغوش تو نم نم لذت می بارید بر جان من
دست نوازشم در دست اندام تو بود
وحشی احساس من رام تو بود
...
...
اولین دیدار ما از عاطفه لبریز بود
گرم و پرشور و خیال انگیز بود
دفتر عمر مرا این بهترین نوشته پاییز بود
...
...
نبودت را نمی خواهم کنم باور
خیالت را توانم نیست بیرون کنم از سر
گر حقیقت فرط بی میلی توست به عشق من
من حقیقت را نمی خواهم دگر
...
...
نفس تنهایی ام تازه شده
در دلم افسوس بی مقدار و اندازه شده
تهی از هرچه به جز ما شدنم
پر از اشتیاق با تو بودنم
...
...
من نیازم به تو بود
چون نیاز کهنه جریان و رود
فرش احساس مرا تو تار و پود
من تمامم از تو بود
ای برایم همه ی بود و نبود
دوستت می داشتم با تمامی وجود
...
...
زنده ام با خاطراتم
مرده ای سخت گرفتار حیاتم
برگ پژمرده ی بی روح و نشاطم
...
...
آمدی تا شور در زندگیم برپا کنی
آمدی امّید من را در دل فردا کنی
آمدی تا راه در سینه من پیدا کنی
با شعار مهربانی بر فراز ماتمم غوغا کنی
آمدی تا یاس من تبدیل به رویا کنی
خواهرم روزت مبارک
...
...
چشم ها در پیش گرفته انتظار واژه را
بسته دل را به امید حرکات گه گدار غلط انداز قلم
تا چه می سازد خیال واژه پرداز قلم
...
...
تو و بی تفاوتی به بودن و نبودنم
من و زجه های احساس، عشق و پرپر زدنم
خاک و رغبت به گرفتن تنم در آغوش
من و از مرگ انتظاری کرده تن پوش
...
...
با هر دست نگاهم
گرم و آرام و دل انگیز
به نوازش تو می پردازم
با هر بار نگاهت
هر چه جز عشق تو
از صفحه پندار به دور اندازم
...