...
غرق در دریای نور ماهم و ستاره ها
کلاف خوش نقش خیال می بافم
به رنگ عشق و طرحی از عاطفه لبریز
...
...
غرق در دریای نور ماهم و ستاره ها
کلاف خوش نقش خیال می بافم
به رنگ عشق و طرحی از عاطفه لبریز
...
...
خدایا...
غل و زنجیر سکوت بر دست و پای پیکر فریاد من است
در پس افکار خود محبوسم
و مرا به رنگ ننگین جماعت چهره پوشان نقابی ست
که ندانند من از خیل جماعت نیستم
...
...
حسرت دیوانگی دارم به سر
بی نیازم از فکر
بی نیازم از ذهن
پیش روی عقل می خواهم کنم صاف کمر
پیش پای عشق تعظیم می باید دگر
احتیاج دارم به حس، به تلاطم هوس
احتیاج دارم به لمس، به طراوت نفس
احتیاج دارم به شور
احتیاج دارم به عشق
احتیاج دارم به مرگ
...
...
در شب سردی که در هوا نفس می شد حریر
در میان رقص و شادی آن بانوی دل جوان مو سفید پیر
در میان محفلی از جمع خویشان
در شب عید غدیر
- شب تزیین شده با لبخند فرشته ها
من و تو خواندیم با هم "عاشقیم"
...
دکلمه شعر: