...
شعله دلتنگی ام را هیزم ثانیه بالا می برد
شب، تن تنهایی ام را ضرب شلاق می زند
حسرت ندیدن تو در کویر روح خشکم می خزد
با تو آری،
روبان به آسمان می پیچم
بی تو اما هیچم
...
...
شعله دلتنگی ام را هیزم ثانیه بالا می برد
شب، تن تنهایی ام را ضرب شلاق می زند
حسرت ندیدن تو در کویر روح خشکم می خزد
با تو آری،
روبان به آسمان می پیچم
بی تو اما هیچم
...
...
اولین دیدار ما از عاطفه لبریز بود
گرم و پرشور و خیال انگیز بود
دفتر عمر مرا این بهترین نوشته پاییز بود
...
...
نفس تنهایی ام تازه شده
در دلم افسوس بی مقدار و اندازه شده
تهی از هرچه به جز ما شدنم
پر از اشتیاق با تو بودنم
...
...
تو و بی تفاوتی به بودن و نبودنم
من و زجه های احساس، عشق و پرپر زدنم
خاک و رغبت به گرفتن تنم در آغوش
من و از مرگ انتظاری کرده تن پوش
...
...
می برم سر زیر لاک
با تو حرفی دگرم نیست کنون
وعده ما زیر خاک
...