...
بی شک از سلسله ی موی تو دامی گیرتر
هرگز از وسوسه چشم هوس بار تو هم پاگیرتر
جام و پیاله از قرمز لب های تو پر تاثیرتر
من نمی خواهم یافت
...
...
بی شک از سلسله ی موی تو دامی گیرتر
هرگز از وسوسه چشم هوس بار تو هم پاگیرتر
جام و پیاله از قرمز لب های تو پر تاثیرتر
من نمی خواهم یافت
...
...
ستاره تاب می خورد در آسمان مست شب
دست نوازش زمان راه می رود روی تنم
ابریشمی به جنس آرامش ناز
وصله شده به بودنم
اکنون که عاشق توام
اینجا جهانی دیگر است
...
...
غرق در دریای نور ماهم و ستاره ها
کلاف خوش نقش خیال می بافم
به رنگ عشق و طرحی از عاطفه لبریز
...
...
حسرت دیوانگی دارم به سر
بی نیازم از فکر
بی نیازم از ذهن
پیش روی عقل می خواهم کنم صاف کمر
پیش پای عشق تعظیم می باید دگر
احتیاج دارم به حس، به تلاطم هوس
احتیاج دارم به لمس، به طراوت نفس
احتیاج دارم به شور
احتیاج دارم به عشق
احتیاج دارم به مرگ
...
...
اولین دیدار ما از عاطفه لبریز بود
گرم و پرشور و خیال انگیز بود
دفتر عمر مرا این بهترین نوشته پاییز بود
...
...
نبودت را نمی خواهم کنم باور
خیالت را توانم نیست بیرون کنم از سر
گر حقیقت فرط بی میلی توست به عشق من
من حقیقت را نمی خواهم دگر
...
...
من نیازم به تو بود
چون نیاز کهنه جریان و رود
فرش احساس مرا تو تار و پود
من تمامم از تو بود
ای برایم همه ی بود و نبود
دوستت می داشتم با تمامی وجود
...
...
دست رد بر سینه ی عقل زدم
در پی احساس خویش
انتظارت را گرفتم در پیش
تلخ و بیهوده ست اما انتظارم
تو نخواهی برگشت!
...
...
ای تصورهای لاامکان من ای خیالت هر زمان مهمان من
ای نوازش های دستت پوششم ای ز لبهای تو بوسه خواهشم
حسرتی دارم به دل تدبیر کن پیکرت را پیکرم تصویر کن
دست خود را دست دستم بسپار داستان را خواب شیرین پندار
...