سهم من از عمر لابد

سردی ماه دی است

یادگارم از تولد

دارمش همراه در هر لحظه با خود


در تمام زندگی این لطف بد

می زند تلخی عمرم را سند


من شبم طولانی ست

روزها هم آسمانم ابری ست

و نشان از زندگی روی درختانم نیست

دی چه ماه سردی ست!


و زمستان فصلم

یکسره سرما و سوز

نیزه باد پراکنده ست در هوای روز

از برهنگی لباسی ست بر تن خشک درختان

همه را سخت هوای مردن است

قتل عام برگها، مبدا فصل من است


که به کنج عزلتم

مرثیه برگها را میدهم سر

چشم ها را میکنم تر

در دلم امید را

عشق را احساس را

می کنم بی وقفه پرپر


فصل من سرد است تار است

فصل من اندوه بار است

و تگرگ های زمستان آخر

می کند کوتاه از این زندگی من را دست


انتظار کهنه ی بوی بهار

در دلم همیشه هست

این زمستان، تلخ و بی پایان است!


84/08/26