...
من سراپا گوشم
مات آرامش چشمان توام، هیس... ساکت!
به سکوت تو فرا دادم گوش
صبر کن
اندکی صبر می خواهم و چندی خاموش
...
...
من سراپا گوشم
مات آرامش چشمان توام، هیس... ساکت!
به سکوت تو فرا دادم گوش
صبر کن
اندکی صبر می خواهم و چندی خاموش
...
...
آن لحظه که گم بود در آغوش تو آغوش من
لبریز پیاله ای از احساس بر پیکر مستم دادی
با خودم می گفتم:
به چه چسبید!
سیب سرخی که تو دستم دادی.
...
دکلمه شعر:
...
خیره در نگاه تو خماری چشمان من
و ز آغوش تو نم نم لذت می بارید بر جان من
دست نوازشم در دست اندام تو بود
وحشی احساس من رام تو بود
...
...
باز لغزش در تنم هموار شد
هوسم تبدار شد
سر هشیاری من بر دار شد
و نیازم به تو بی مقدار شد
...
...
ای تصورهای لاامکان من ای خیالت هر زمان مهمان من
ای نوازش های دستت پوششم ای ز لبهای تو بوسه خواهشم
حسرتی دارم به دل تدبیر کن پیکرت را پیکرم تصویر کن
دست خود را دست دستم بسپار داستان را خواب شیرین پندار
...
...
تقدیم به او ...
که میان گفتگوی خلوتم، پررنگ می دارد حضور
نشوم ار او دور
می دود آهوی او در جنگل اشعار من
در میان باغ او پر می زند پروانه ی افکار من
می کند پر شور او در من عطش را
می کنم احساس در بین لبانم جای خالی لبش را
می خورد آغوش من افسوس، شب نبود پیکرش را
...
...
تا سرانجام:
هر دو گم گشتیم در آغوش هم
مست و بی خود شده و مدهوش هم
دست ها بر دوش هم
خواستم یک بوسه برچینم ولی
...