...
ای تار و پود بود من
بافته در نگاه توست
پلک زنی، مرده و زنده می شوم
از خاکی وجود خود
یک لحظه کنده می شوم
با نفس نگاه تو، مسیح من
من در سرود زندگی پیوسته خوانده می شوم
...
...
ای تار و پود بود من
بافته در نگاه توست
پلک زنی، مرده و زنده می شوم
از خاکی وجود خود
یک لحظه کنده می شوم
با نفس نگاه تو، مسیح من
من در سرود زندگی پیوسته خوانده می شوم
...
...
نفس تنهایی ام تازه شده
در دلم افسوس بی مقدار و اندازه شده
تهی از هرچه به جز ما شدنم
پر از اشتیاق با تو بودنم
...
...
من نیازم به تو بود
چون نیاز کهنه جریان و رود
فرش احساس مرا تو تار و پود
من تمامم از تو بود
ای برایم همه ی بود و نبود
دوستت می داشتم با تمامی وجود
...
...
چشم ها در پیش گرفته انتظار واژه را
بسته دل را به امید حرکات گه گدار غلط انداز قلم
تا چه می سازد خیال واژه پرداز قلم
...
...
تو را هر لحظه می گویم
چه آرامم من آن لحظه
که در مزرعه چشم تو می رویم
...