امشب مثل بارانم

در گونه روان اشکم

از عشق گریزانم


در قطره اشک من

عکس رخ تو تصویر

نفرین به تو و تقدیر


نفرین به تو چون رفتی

تقدیر که تو را آورد

نفرین به تو چون نیرنگ

تقدیر که مهرت را

در جان و دلم پر کرد


معنای ریا بودی

نفرت ز تو پر در دل

لعنتم تو را شامل


در شعر و کلام، چندین

گفتم ز تو من هرچه

بد بود اگر حق بود

گر خوب همه توهین


ای دوروتر از تزویر

ای حقیقت کابوس

ای زشت ترین تصویر


شیطان ز تو بد آموخت

هنگام کلام تو

لب بر لب خود می دوخت


تا از تو بگیرد یاد

شیوه ی دروغ و ننگ

تزویر و ریا، نیرنگ


ای وحشت پنهانی

ای دروغ در باطن

ای منشا ویرانی


دارد به رگت جریان

خون پستی و ذلت

نفرین به تو و عشقت


ای پلید شرم آور

ای سرد و تهی پیکر

از دست توام پرپر


در خانه دل تاریک

در جان دلم آتش

برپا ز تو اما لیک


جز غیبت تو در دل

جز هق هق با دفتر

کاریم نیاید بر


منتظر بمانم من

دنیای دگر هم هست

رو شود تو را دست


84/07/28