ای جنبش قطره خون

در تنم از حضور توست

از یاد تو خون می شود

جاری به رگهای تنم

قلب مرا در تپشی

روح منی در بدنم

من جسمم و تو جان من

غرق نیاز تو منم

هر لحظه در خیال خود

بوسه به یادت می زنم


ای که خمار لب تو

میل خرابی من است

باران مستی من از

سحاب سرخ بوسه ات

بر پیکر جانم زند

طعم شراب بوسه ات

جان دوباره ام دهد

دور از لبم شود لبت

هر دم خماری می کشم

بین لبانم چون لبت

من زندگی را می چشم


ای حلقه های اشک من

در انتظار بغض توست

بغض کنی جاری شود

اشک تو از چشمان من

غصه ات آتش می شود در جان من

یکپارچه غم می شوم

یکباره درهم می شوم

شیشه عمرم کاسه چشمان توست

گریه کنی کم می شوم

درگیر ماتم می شوم


ای تار و پود بود من

بافته در نگاه توست

پلک زنی، مرده و زنده می شوم

از خاکی وجود خود

یک لحظه کنده می شوم

با نفس نگاه تو، مسیح من

من در سرود زندگی پیوسته خوانده می شوم