...
تا سرانجام:
هر دو گم گشتیم در آغوش هم
مست و بی خود شده و مدهوش هم
دست ها بر دوش هم
خواستم یک بوسه برچینم ولی
...
...
تا سرانجام:
هر دو گم گشتیم در آغوش هم
مست و بی خود شده و مدهوش هم
دست ها بر دوش هم
خواستم یک بوسه برچینم ولی
...
...
می برم سر زیر لاک
با تو حرفی دگرم نیست کنون
وعده ما زیر خاک
...
...
تو را هر لحظه می گویم
چه آرامم من آن لحظه
که در مزرعه چشم تو می رویم
...
...
سهم من از عمر لابد
سردی ماه دی است
یادگارم از تولد
دارمش همراه در هر لحظه با خود
...