...
اولین دیدار ما از عاطفه لبریز بود
گرم و پرشور و خیال انگیز بود
دفتر عمر مرا این بهترین نوشته پاییز بود
...
...
اولین دیدار ما از عاطفه لبریز بود
گرم و پرشور و خیال انگیز بود
دفتر عمر مرا این بهترین نوشته پاییز بود
...
...
با هر دست نگاهم
گرم و آرام و دل انگیز
به نوازش تو می پردازم
با هر بار نگاهت
هر چه جز عشق تو
از صفحه پندار به دور اندازم
...
...
باز لغزش در تنم هموار شد
هوسم تبدار شد
سر هشیاری من بر دار شد
و نیازم به تو بی مقدار شد
...
...
ای تصورهای لاامکان من ای خیالت هر زمان مهمان من
ای نوازش های دستت پوششم ای ز لبهای تو بوسه خواهشم
حسرتی دارم به دل تدبیر کن پیکرت را پیکرم تصویر کن
دست خود را دست دستم بسپار داستان را خواب شیرین پندار
...
...
تقدیم به او ...
که میان گفتگوی خلوتم، پررنگ می دارد حضور
نشوم ار او دور
می دود آهوی او در جنگل اشعار من
در میان باغ او پر می زند پروانه ی افکار من
می کند پر شور او در من عطش را
می کنم احساس در بین لبانم جای خالی لبش را
می خورد آغوش من افسوس، شب نبود پیکرش را
...
...
تا سرانجام:
هر دو گم گشتیم در آغوش هم
مست و بی خود شده و مدهوش هم
دست ها بر دوش هم
خواستم یک بوسه برچینم ولی
...
...
تو را هر لحظه می گویم
چه آرامم من آن لحظه
که در مزرعه چشم تو می رویم
...