...
غرق در دریای نور ماهم و ستاره ها
کلاف خوش نقش خیال می بافم
به رنگ عشق و طرحی از عاطفه لبریز
...
...
غرق در دریای نور ماهم و ستاره ها
کلاف خوش نقش خیال می بافم
به رنگ عشق و طرحی از عاطفه لبریز
...
...
خدایا...
غل و زنجیر سکوت بر دست و پای پیکر فریاد من است
در پس افکار خود محبوسم
و مرا به رنگ ننگین جماعت چهره پوشان نقابی ست
که ندانند من از خیل جماعت نیستم
...
...
حسرت دیوانگی دارم به سر
بی نیازم از فکر
بی نیازم از ذهن
پیش روی عقل می خواهم کنم صاف کمر
پیش پای عشق تعظیم می باید دگر
احتیاج دارم به حس، به تلاطم هوس
احتیاج دارم به لمس، به طراوت نفس
احتیاج دارم به شور
احتیاج دارم به عشق
احتیاج دارم به مرگ
...
...
در شب سردی که در هوا نفس می شد حریر
در میان رقص و شادی آن بانوی دل جوان مو سفید پیر
در میان محفلی از جمع خویشان
در شب عید غدیر
- شب تزیین شده با لبخند فرشته ها
من و تو خواندیم با هم "عاشقیم"
...
دکلمه شعر:
...
آن لحظه که گم بود در آغوش تو آغوش من
لبریز پیاله ای از احساس بر پیکر مستم دادی
با خودم می گفتم:
به چه چسبید!
سیب سرخی که تو دستم دادی.
...
دکلمه شعر:
داشتم یه دومینو برات میساختم به شکل "اعتماد"
چیدنشون خیلی سخت بود، حرفها رو آروم و با حوصه چیدمشون تا رسیدم ب حرف "د"!
یه لحظه دستم لغزید و همش ریخت ولی ...
بازم آروم و با حوصله میچینمش از اول و این دفه نمیزارم هیچ لغزشی خرابش کنه
...
عجب نم نم جذابی
ببار باران ببار
تو با این قطرات خود
به خشکی نوری از ذلالی نمناک می تابی
...
...
پک به سیگار می زنم یاد توام
این نخ سیگار دردی که دوا نمی کند
لعنتی بدجور معتاد توام
...
...
ای تار و پود بود من
بافته در نگاه توست
پلک زنی، مرده و زنده می شوم
از خاکی وجود خود
یک لحظه کنده می شوم
با نفس نگاه تو، مسیح من
من در سرود زندگی پیوسته خوانده می شوم
...
...
زندگی من گره خورده به یادت
هرگز از یادم نمی رود نگاهت
هر کجا هستی، خدا همراهت
...